فروردین، جمع واژه «فَرورد» است. این واژه در زبان پارسی باستان «فَروَرتی» برابر واژه «فَرَوَشی» اوستایی و «فَرَوَهر» پهلوی است و جمع آن «فَروَرتین» بوده است. «فروشی» نام پنجمین نیروی مینُوی آفریدگان و به معنای «پشتیبانی کردن و پناه دادن» است. نخستین ماه سال و نوزدهمین روز ماه در سال خورشیدی نیز «فروردین» نام دارد، از این روی به فرخندگی این همنامی، جشن فروردینگان (فروردین روز در فروردینماه یا 19 فروردین ماه) یا جشن فروردگان برگزار میشود. در کتاب پهلوی «بندهش» آنجا که «درباره چگونگی گیاهان» سخن به میان میآید، از میان گلها، «بُستان افروز» یا «بوستان افروز» یا «بویستان ابروز» گل ویژه فروردین معرفی شده و آمده است: «... این را نیز گوید که هر گلی از آن امشاسپندی است؛ و باشد که گوید:... بُستان افروز فروردین را ... خویش است...». اما پرسش اینجاست که بر اساس دانش گیاهشناسی امروز منظور از گل بُستان افروز نامبرده شده در متون کهن ایرانی کدام گل است؟
برای آشنایی بیشتر با بُستانافروز به متون کهن ادب فارسی نگاهی میاندازیم. سعدی، منوچهری دامغانی، حکیم سنایی، کلیم کاشانی، سیدای نسفی (شاعر تاجیک)، واعظ قزوینی، علیشیر نوایی، غضایری رازی در سرودههای خود از بُستانافروز یاد کردهاند و گاه رنگ باده و رخسار را به آن تشبیه کرده اند. وحشی بافقی در قصیدهای از بُستان افروز چنین یاد میکند:
ای خوشا خلعت نوروزی بُستان افروز / جامه از اطلس زنگاری و تاج از مخمل
در منظومه «رمز الریاحین» که توسط «محمد هادی کاشانی» مشهور به «رمزی کاشانی» از شاعران دوره صفوی و همدوره شاه عباس دوم ، در وصف اصفهان و مناظره گلهای «باغ هزار جریب نو» در اصفهان سروده شده است از این گل با نام «زلف عروسان» نام برده میشود و در بخشی زیر عنوان «گفتگوی زلف عروسان در تعریف خویش» آمده است:
چو بشنید این سخن زلف عروسان/ فروزان گشت چون تاج خروسان
بگفتا کی به رنگ من گُلی هست/ که من در کشور حُسنم زبردست...
مرا باشد نشاط از حُسن دلبر/ که دارم چهره چون یاقوت احمر
فروزان خوشه های لعل و مرجان / به کف دارم عیان از بهر احسان
همین خواهم نثار یار سازم / از او هر گوشه صد گلزار سازم
ز بس گشتم ز رنگینی گرانبار/ سر افکندم بهسان شاخ پربار
منم زلف عروس باغ و بُستان / بُود زلف عروسان رشته جان
عروس باغ را زلف رسایم / به هر جانب که افتم خوش نمایم
به رنگم در جهان رنگی نباشد / کسی را حد نیرنگی نباشد
ز حُسن خود فزون از این چه گویم / که دلها گشته خون در تار مویم
ابیات بالا نشان میدهد که در ایران از دیرباز تاکنون گل بُستان افروز را می شناختند و اگرچه برخی از انواع آن خواص دارویی نیز دارد و بیشتر انواعش بوی چندانی ندارد اما به خاطر زیباییاش در باغها و بوستانها کاشته میشود و از روی شکل ظاهریاش، برخی گونهها به «تاج خروس» معروف شده است و برخی گونههای دیگر بستان افروز رشتهای را که به شکل رشتههای آویخته است، «زلف عروسان» نامیدهاند.
در فرهنگنامههای گوناگون آمده است که «بُستان افروز» گلی است سرخ رنگ مایل به بنفش و بیبو با دانههای گِرد، ریز و براق و سیاه که آن را با نامهای دیگر همچون تاجخروس، تاجخروسک، تاجافشان، گلیوسف، زلفعروسان، گیسعروس، گل حلوا، باروتک، حور اسفند، بارونَک (در منظریّه در شمال تهران ) و سُرخ مَغز (در بَردسیرِ کرمان )، بُستانْ گولی (در آذربایجان) و آشکِنی و تولْکی اوتی (در اردبیل) و چاووش تَرِه (در خلخال) گویند و به گفته ابوریحان بیرونی در کتاب «صیدنه» در شهر دیار بکر «زینة الریاحین» نیز گفته میشده است.
بُستانافروز یا تاجخروس از تیره تاجخروسان یا Amaranthaceae است و گیاهشناسان، یازده نوع از آن و یک دورگه آمیخته از جنس آمارانتوس و یک نوع کلزیا را در حوزه جغرافیایی فلورِ ایران (شامل ایران به معنای اخصّ، افغانستان، بخشی از باختر پاکستان، شمالِ عراق، جمهوری آذربایجان، و ترکمنستان ) بازشناخته و توصیف کردهاند.
Celosia cristata یا بُستان افروز یا «تاج خروس اصل» یا «تاج خروس معمولی»
گونهای دیگر از بُستان افروز یا تاج خروس
یا گونهای از بُستان افروز یا زلف عروسانAmaranthus Caudatus خاستگاهان: 1- اوستا ( کهنترین سرودهای ایرانیان)، گزارش و پژوهش دکتر جلیل دوستخواه، انتشارات مروارید، تهران، 1375 خورشیدی. 2- بندهش، فرنبغ دادگی، گزارش و برگردان دکتر مهرداد بهار، انتشارات توس، تهران، 1385 خورشیدی. 3 - بندهش هندی، گزارش و برگردان: دکتر رقیه بهزادی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران 1388 خورشیدی. 4- فرهنگ اساطیر ایرانی بر پایه متون پهلوی، خسرو قلی زاده، نشر کتاب پارسه، تهران ، 1387 خورشیدی. 5- گاهشماری و جشن های ایران باستان، هاشم رضی، انتشارات بهجت، تهران، 1380 خورشیدی. 6- فرهنگ رستنی های ایران، دکتر هادی کریمی،انتشارات پرچم ، تهران ، 1381 خورشیدی. 7- گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی، دکتر بهرام گرامی،انتشارات سخن، تهران، 1386 خورشیدی. 8- گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی تا ابتدای دوره مغول، دکتر غلامحسین رنگچی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،تهران، 1389 خورشیدی. 9- صیدنه، ابوریحان بیرونی، ترجمه: ابوبکر بن علی بن عثمان کاسانی، به کوشش: دکتر منوچهر ستوده و ایرج افشار، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، تهران، 1387 خورشیدی. 10 – الصیدنه فی الطب، ابوریحان بیرونی، تصحیح: دکتر عباس زریاب، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1370 خورشیدی. 11- لغت نامه، علی اکبر دهخدا، ج اول، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1372 خورشیدی 12 – فرهنگ نامهای گیاهان ایران، ولی الله مظفریان، فرهنگ معاصر، تهران، 1386 خورشیدی. 13- تطبیق نامهای کهن گیاهان دارویی با نام های علمی، دکتر احمد قهرمان و احمد رضا اخوت، انتشارات دانشگاه تهران، 1383 خورشیدی. 14- منظومه رمز الریاحین ( در وصف اصفهان و مناظره گلها)، رمزی کاشانی، به کوشش ایرج افشار، مجله وحید، سال سوم، شماره 5-1
«اَمُرداد» در فارسی، در اوستا «اَمِرهتات» و در پهلوی « اَمُردات» به معنی «جاودانگی و بیمرگی» و در گاتها (سرودهای زرتشت) یکی از فروزههای اهورامزداست. امرداد در اوستای نو به صورت امشاسپندبانویی نمودار شده که نامش همواره با نام امشاسپندبانو «خُرداد» همراه است. در گاهشماری ایرانی پنجمین ماه از سال و هفتمین روز از هر ماه «امرداد» نام دارد. به فرخندگی همنامی روز و ماه به نام امرداد و بزرگداشت جایگاه آن در اندیشه ایرانیان، روز هفتم امردادماه «جشن امردادگان» برگزار میشود. امرداد نماد سرزندگی، نوزیستی و جوانی همیشگی است؛ از این روی در بندهش آمده است: « امرداد بیمرگ سرور گیاهان بیشمار است؛ زیرا او را به گیتی گیاه خویش است... اگر کسی گیاه را رامش بخشد یا بیازارد، آن گاه امرداد از او آسوده یا آزرده بود...». دستور «داراب پالن» در منظومه «فرضیاتنامه» از آیینهای شاد در بوستان و گلستان و باغ و دشت و رسیدگی به آنها به هنگام «امرداد روز» سخن میگوید و «مسعود سعد سلمان» نیز شادکامی در امردادماه را سپارش میکند. پس ویژگی برجسته جشن امردادگان که در امرداد روز از امردادماه برگزار میشود، بزرگداشت نماد سرسبزی زمین و یادآورنده خویشکاری انسانها در پاسداشت آن است. بر این پایه و از دیدگاه نگارنده، شایسته است که این روز به عنوان «روز ملی حفاظت از جنگلها» نامگذاری شود.
در بندهش، آنجا که «درباره چگونگی گیاهان» سخن به میان میآید، از میان گلها، «چمبگ/ زنبک / زنبق» گل ویژه امرداد معرفی شده و آمده است: «... این را نیز گوید که هر گلی از آن امشاسپندی است؛ و باشد که گوید:... چمبک، امرداد را ... خویش است...» که بر این اساس از میان گلها، زنبق نمادی زیبا برای امردادماه و جشن امردادگان خواهد بود.
اما پرسش اینجاست که با توجه به گونههای متنوع گل زنبق و تفاوتهای ریختشناسی آنها، بر اساس دانش گیاهشناسی امروز، منظور از گل زنبق نامبرده شده در متون کهن ایرانی کدام گونه است؟
از میان شاعران پارسیگوی، برخی همچون سلمان ساوجی، قاآنی و رمزی کاشانی در سرودههای خود از گل زنبق یاد کردهاند.
سلمان ساوجی، زنبق را گلی سفید چون پنجه سیمین با پرچمهایی که بساک زرد رنگشان چون خردههای زر در میان است، تصویر کرده (در گیاهشناسی هر پرچم دارای یک میله است که در انتهای آزاد آن بساک قرار دارد) که این شرح با سوسن آزاد منطبق است:
خوش آیدم گل زنبق که پنجه سیمین / پر از قراضه زر عیار بگشاید
و قاآنی نیز از بوی خوش زنبق مورد نظرش در کنار نسیم مشک و شمیم عبیر یاد میکند که این هم از ویژگیهای سوسن آزاد است:
به لوح صنع مجسم کند بدایع کلکش / نسیم مشک و شمیم عبیر و نکهت زنبق
در همین راستا، علی حسین انصاری یا «زینالدین عطار» در کتاب «اختیارات بدیعی» نیز زنبق مورد نظر را چنین توصیف میکند: « ... گلی است سپید که اندرون گل وی سه خاسک زرد باشد و قد آن شاخ که گل دارد یک گز باشد و زیاده نیز باشد و کوتاه تر نیز باشد و به هر شاخ چهار و پنج و شش و تا ده گل زیادت نیز بود. بوی عظیم خوش دارد...».
اما میرمحمد حسینی تنکابنی در «تحفه حکیم مومن» یا «تحفه سلیمانی» درباره زنبق تاکید میکند که منظور از آن گلی غیر از سوسن آزاد یا سوسن سفید و غیر از یاسمین است: «... از ریاحین معروف است و به فارسی سوسن آزاد نامند، ولی غیر این سوسن ابیض و غیر یاسمین است و در سوسن مذکور میشود، اشتباه عظیمی در آن کرده اند...».
همین نکته را در مورد گل زنبق، محمدحسین عقیلیخراسانی در کتاب مخزنالادویه (فصل 14، باب 11) با اشاره به کتاب «اختیارات بدیعی» مینویسد: «... کسانی که سوسن ابیض دانستهاند اشتباه کرده اند...».
دکتر احمد قهرمان در کتاب «تطبیق نامهای کهن گیاهان دارویی...» با توجه به شرح قدیم گیاه زنبق در مخزنالادویه، بر این باور است که نام Lilium به دلیل نوع برگهایی که دارد بیشتر متناسب با این زنبق است، تا Iiris.
او با توجه به شرح قدیم از گل زنبق، نامHemerocallis lilio-asphodelus یا Hemerocallis flava از خانواده Liliaceae یا سوسنیان را برای آن پیشنهاد میکند؛ این گل همانLemon Day-lily یا Lemon Lily یا Yellow Day-lily است که در ایران با نام «زنبق زرد» یا «زنبق رشتی» شناخته میشود. البته باید توجه داشت که زنبق رشتی با زنبق معمولی در شکل گلها متفاوت هستند.
زنبق رشتی یا زنبق زرد یا Hemerocallis lilio-asphodelus
در منظومه «رمز الریاحین» که توسط «محمد هادی کاشانی» مشهور به «رمزی کاشانی» از شاعران دوره صفوی و همدوره شاه عباس دوم، در وصف اصفهان و مناظره گلهای باغ هزارجریب نوی اصفهان سروده شده است، از گل زنبق نام برده میشود. رمزی کاشانی در این منظومه و در بخشی با عنوان «گل زنبق زرد در تعریف خویش» از زنبق زرد که در آن زمان در باغ هزار جریب اصفهان کاشته میشده، نام میبرد که منطبق با Hemerocallis flava است:
بگفتا زنبق زرد از کناری / که من دارم نشان از عشق یاری ...
اگر آگه شوی از حال من تو / شوی چون خاک ره پامال من، تو
مرا باشد سرشک از توده زر/ به قدر از جملگی باشم فزونتر
شد از اکسیر عشقم چهره چون زر / ز سیمابم گلستان یافت زیور
نشان عاشقان رخسار زرد است / کسی آگه بود، کز اهل درد است
مرا از عشق جانان آفریدند / غلط گر پاره جان آفریدند
کنم بهر نثار روی دلبر / کف و دامن ز برگ خویش پر زر
از آن رنگم به رنگ زر برآمد / که چشم اهل عالم بر زر آمد
بر اورنگ زبرجد در گلستان / بود تاج زرم از سر نمایان
سراپا عشقم و معشوقیم هست / کجا هرگز دهم معشوقی از دست
منم فرمانده گلها سراسر / که دارم تاج زر پیوسته بر سر
چنانکه دیدیم به دلیل شباهت ظاهری گونههای زنبق و سوسن و گونگونی فراوان این دو گیاه، در ایران و دیگر کشورها از دیرباز تاکنون نظرات متفاوت و متضادی درباره ردهبندی و نامگذاری این گلها وجود دارد. البته این موضوع یک دلیل علمی دارد و آن این که زنبق از نظر ژنتیکی هنوز هم گیاهی پایدار و تثبیت شده به شمار نمیآید و در طبیعت هنوز هم دورگههای زیادی به صورت خود به خود پدید میآیند که ممکن است منشاء گونههای جدید باشند. البته بررسیهای کروموزومی تفاوتها و شباهتهای اساسی را آشکار ساخته و به این آشفتگیها پایان میدهد.
این نگارنده در دیوارنگارههای کاخ هشتبهشت اصفهان که در میانه باغ بلبل واقع است و از آثار برجسته معماری دوره صفوی است، تصاویری از باغ ایرانی را با گلهای زنبق بنفش رنگ یافته است که به نظر میرسد این زنبقها، نقشی از «زنبق رسمی» یا « زنبق معمولی» یا «زنبق باغی» است که به «زنبق آلمانی» نیز معروف است و با نام علمیIris germanica از خانواده زنبقها یا Iridaceae شناخته میشود و به فراوانی در نقاط مختلف جهان کشت میشود و به خوبی خود را با محیط طبیعی سازش میدهد و رنگهای متنوع دارد.
به هر روی، به نظر می رسد که زنبق مورد اشاره در متون کهن ایرانی و نماد جشن امردادگان، زنبق زرد یا زنبق رشتی است که تفاوت آشکاری با زنبق رسمی یا معمولی دارد و این دو گیاه از دو خانواده متفاوت هستند که نباید با هم اشتباه گرفته شوند.
زنبق رسمی یا آلمانی Iris germanica در کاخ هشت بهشت اصفهان
Iris germanica در طبیعت
بسیاری بر این اندیشهاند، حکایت نوروز بیش از آنچه که یک رویداد و حرکت اساطیری تاریخی باشد، باور مردم است، اعتقاد به بزرگداشت یادها و یادگارهایی که از زمانی به درازای تاریخ این سرزمین مانده است. از طرف همه کسانی که خود را ایرانی میدانند، به عنوان یک رویداد مقدس مورد ستایش قرار میگیرد و در اجرای مراسمی که سینه به سینه منتقل شده است، در هر کجای این جهان هستی که زندگی میکنند، خود را ملزم به انجام آن میدانند.
آقای برهان در کتاب نوروز آیین هزارهها، مینویسد: «بهار در کشور دیر پایمان ایران، از ویژگیهایی برخوردار است که زیست و یا زندگی دوباره گیتی یکی از این ویژگیهاست. نوروز نخستین روز بهار است، بدانگونه که نیاکان ما باور داشتند که هر گیاهی که در نوروز، گونهای زندگی تازه نداشته باشد، مرده است و چیزی جز هیزم نیست. با پذیرش این باور است که آنان برای بزرگداشتِ نو شدنِ گیتی، جشن برپا میداشتند. ایرانیان باور دارند که نوروز را باید گرامی داشت «زیرا نوروز روز آفرینش نخستین مرد جهان است، و کیومرث نخستین مرد جهان است، مردی که در نوروز، هستی آشکار یافت.»
یحیی ذکاء، اندیشمند ایرانی، از کتاب نوروزنامه برداشتی دارد، مینویسد: «چون کیومرث، اول از ملوک عجم، به پادشاهی نشست، خواست که ایام سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد، تا مردمان آن را بدانند. بنگریست که آن روز بامداد، آفتاب اول دقیقه حمل آمد. موبدان را گِرد کرد و بهفرمود که تاریخ از اینجا آغاز کنند و موبدان جمع آوردند و تاریخ نام نهادند.»
در نوروز آمده است: چون جمشید آن روز را دریافت، آغاز سال را که هر سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروز بود، نوروز نام نهاد و جشن و آیین آورد. پادشاهان و دیگر مردمان، بدو اقتدا کردند.
ایرانیان برای نوروز، به فلسفههای مختلفی معتقد بودند که اساس و پایهی آگاهی آنان به روند شناخت جهان و آگاهی به رموز خلقت را نوید میداد. بنابراین فلسفه، اعتقاد دارند که نوروز، زمانی است که خداوند از آفرینش جهان فراغت یافت از این جهت اول فروردین که نوروز باشد، به نام اهورامزدا، خوانده میشود. و این باور وجود دارد که جشن نوروز یکی از شش جشن سال و مصادف با آخرین گاهنبار است. که آنها در سال ایرانی، شش بار و هر کدام به مدت 5 روز جشن گرفته میشد، و عبارت بودند از:
1ـ میدیوزرمگاه ـ به انگیزه آفرینش آسمان و آنچه در آن است. (از پانزدهم اردیبهشت)
2ـ میدیوشمگاه ـ به بزرگداشت آفرینش آب (از پانزدهم تیر ماه)
3ـ پتیه شهیمگاه ـ به پاس آفرینش زمین (از سیام شهریور ماه)
4ـ ایاسیریمگاه ـ به شکوه آفرینش گیاهان (از سیام مهر)
5ـ میدیاریمگاه ـ به بزرگی آفرینش جانوران (از بیستم دیماه)
6ـ هم سیتدم ـ به آفرینش مردم (در واپسین 5 روز اسفند)
و این گاهنبار ششم را نوروز نام نهادند و آن را جشن گرفتند.
بدینسان، آغاز تقویم با اطلاعاتی که از نویسندگان و تاریخدانان مختلف به دست آمده، مشخص شده که اطلاعاتی که در مورد روزها، ماهها و سالها جمعآوری شده، بیشتر از دوره هخامنشیان است. و از این زمان به بعد، دو نوع تقویم بهوجود آمده که یکی از آنها، نام اسامی 30 روز ایام ماه آمده. و در بیشتر کتیبهها و آثار باقیمانده از دوران این سلسله دیده میشود. دومی گاهشماری است که جانشین آن شده و به عنوان تقویم اوستایی مشهور گردیده است.
آقای دکتر ذبیحاله صفا در کتاب گاهشماری و جشنهای ملی ایران، مینویسد: «در کتیبههای هخامنشی و همچنین در مجموعهای از اسناد که در پرسپولیس کشف شده بهنام عدهای از ماهها، باز میخوریم که معلوم نیست از کی در ایران معمول بوده. آیا در زمان عهد سلاطین ماد نیز رسمیت داشته یا تنها از زمان هخامنشیان پذیرفته شده است» (ص 9).
آقای رحیم عزیزی در کتاب بررسیهای تاریخی و مذهبی آیین نوروزی، اشاره میکند «بهطور کلی سال خورشیدی ایران مبداء ثابت و معینی نداشته، بلکه از نظر نجومی و تجزیه و ترکیب استخراجی است از سال قمری شمسی بابلیان و سالهای سیار مصریان باستان که برای اولین بار توسط داریوش پادشاه هخامنش بنیان نهاده شد» (ص 76).
داریوش پس از مدتی وابستگی سالهای ایرانی را با بابل قطع و مستقلا سال جدیدی را بنیان نهاد. این تقویم در درون شاهنشاهی ایران و کپودوکیه و ارمنستان مراعات میگردید... وقتی معایب این سال انتخابی آشکار گردید، از سالهای کبیسه زرتشت کمک گرفت.
آقای عزیزی در (صفحه 77) اشاره دارد که بنابر متون اوستا، سال به دو قسمت تابستانی هفت ماهه و زمستان پنج ماهه و پنج روزه بوده که بعدا به چهار فصل تقسیمبندی شده است.
سال بدون شک، 365 روز محاسبه میگردید که به دوازده ماه و پنج روز که بهنام پنجه مینامیدند. هر روزی از ماه را، به نام مخصوص نامگذاری کرده بودند. اسامی ماهها در کتاب اوستا دیده نمیشود ولی اسامی روزها، تماما در آن ذکر گردیده است. اما در کتب پهلوی اسامی ماهها قید شده و سال به فصول چهارگانه تقسیم شده است. از بین 30 روز اسامی ماهها، روزهای ماه روز ششم فروردین (جشن فروردگان) روز شانزدهم مهر، (جشن مهرگان)، از همه روزها مهمتر بوده است.
اسامی ماههای اوستایی، همانند ماههای فصلی نامیده شده بود که عبارت بودند از:
1ـ فروردین بهنام فرهوشی
2- اردیبهشت راستی و عدالت، نظم الهی
3ـ خرداد (هاروت) قانون همه درست
4ـ تیر فرشته و نماینده باران
5ـ امرداد فرشته و نماینده جاویدان یا «ماروت»و مظهر پاک زوالناپذیر اهورامزدا
6ـ شهریور کشور برگزیده آسمانی
7ـ مهر یا میترا فروغ خورشید، پیمان، دوستی
8ـ آبان منسوب به فرشته نگهبان آب
9ـ آذر ماه نیایش آتش
10ـ دی ماه دین، نام ماه خدا آفریدگار
11ـ بهمن منش پاک یا بهترین منش
12ـ اسفند فروتنی پاک
با تقسیم سال به 12 ماه، مسالهی اساسی، 5 روز اضافه در مجموع ایام ماههای بالا که هر کدام 30 روز محاسبه شده بود، به دلیل کبیسه بودن هر چهار سال یکبار، مشکلاتی ایجاد میکرد. تا اینکه خواجه نظامالملک وزیر ملکشاه، تعدادی از منجمین و ریاضیدانان عصر خود را برای حل این مشکل گرد آورد. که از میان آنها معروفترین، حکیم عمربن ابراهیم خیامی بود. و به دستور ملکشاه «خیام»، اقدام به طراحی و ایجاد زیچ ملکشاهی نمود. با توجه به اینکه در دورههای پایانی ساسانیان، روشهایی برای تنظیم اجرای کبیسه معمول و آن روش در دوره اسلامی نسخ گردید و تقویمی بهنام هجری قمری (مهی) رواج یافته بود که رعایت این تقویم، با فصول سال مناسب نبود. و همواره با دشواریهایی همراه بود. از جمله جشنهای رایج ملی و اعیاد گوناگون مذهبی. و همچنین امور کشت و کشاورزی و وصول مالیات و باز و بسته شدن مراکز دانش و پژوهش و آموزش و ادارهها، این نوع گاهشماری به تدریج جای خود را به سال خورشیدی 360 روز، و سپس به محاسبه سالهای کبیسه به سال 365 روز داد. به هر حال نام حکیم عمرخیام نیشابوری در محاسبه و پابرجایی سال خورشیدی، فراموش شدنی نیست.
با روشن شدن، روند برگزاری ایام و سال و ماه در تقویم خورشیدی، باور ایرانیان برای آغاز جشنهای نوروزی یکی از مهمترین اتفاقاتی است که در درازای تاریخ یک ملت ممکن است بهجود آید.
ایرانیان آغاز مراسم جشنهای نوروزی را با مراسمی آغاز میکنند که به صورت سینه به سینه در خانوادهها، جای گرفته است. کمابیش از اوایل اسفند ماه، بسیاری به استقبال نوروز میروند. خانهتکانی و تمیز کردن محیط زندگی، یکی از مهمترین روشهایی است که برای آغاز جشنهای نوروزی به اجرا درمیآید. ایرانیان معتقدند که در شب آخر سال، ارواح درگذشتگان به خانههای خود بازمیگردند و اگر محیط خانه تمیز و چراغ بازماندگان روشن باشد، شاد میگردند و برای همین است که هنگام جشن سال نو، پیش از تاریک شدن هوا، چراغها را روشن میکنند.
در باور ایرانیان، آتش پاکترین و مقدسترین عنصری است که نورافشانی میکند، آتش نشانه مادی از تصور الوهیت قابل رویت است که خودش منبع روشنایی و پاکی مطلق است.
شادروان استاد محمد معین در مورد ستایش آتش مینویسد «در حکمت اشراق سهروردی، موثر حقیقی وجود نور است. چون محبت و قهر صادر از نور است و حرکت و حرارت نیز هر دو معلول نور باشد» ایرانیان با بهرهگیری از سنت باستانی و اعتقاد به اهمیت آتش، در آخرین شب چهارشنبهی هر سال که تقریبا آغاز سال نو جمشیدی است، به روشن کردن آتش و پرش از روی هفت کپه آتش را خوشیمن و موجب سلامتی و دور شدن بیماریها میدانند. چون بههر حال، آتش را عامل پاکیزه کردن اشیای ناپاک میدانستند و این روز را چهارشنبه سوری نامیدند که هنوز با علاقه بیشتری این مراسم در هر جا که ایرانی زندگی میکند، برگزار میگردد و میتوان گفت هر سال باشکوهتر از سال پیش، به انجام میرسد.
عدد هفت در نزد ایرانیان به عنوان یک عدد مقدس بود. و این سرچشمه گرفته از باستانیترین اندیشه در گذر سال نیز مورد توجه قرار گرفت. آقای رحیم نوروزی کتاب آیین نوروزی مینویسد: «برپا داشتن آیینهای نیایش برای سیارات هفتگانه که از هنگام کوچ آریاییها به ایران زمین مورد قبول همگان شد» (ص 101)
استاد پورداود در مورد عدد هفت میگوید: بدون شک ماخذ تقدس عدد هفت در نزد اقوام آسیاییک و در نزد اقوام سامی، در اثر نفوذ تقدس سیارات هفتگانه است که از خدایان سوری محسوب بوده است و این تقدس در نزد اقوام هندآریایی زبان (وداها) بوده است.
عدد هفت در آیین مهر (میترا)، از اهمیت خاصی برخوردار بوده و بر هفت اصل بنیان نهاده شده که عبارتند از:
1ـ جهان را، یک پروردگار درخور ستایش است.
2ـ بیش از یک زن نگیرید.
3ـ بردهداری کار ناشایستی است.
4ـ گناه بخشوده نمیشود و بایستی جزا داده شود.
5ـ پیشوایان دین و دولت، باید انتخابی باشند.
6ـ ثروت باید محدود باشد.
7ـ مردم جهان با هم برابرند.
در آیین میترا، مراحل سلوک هفتگانه وجود دارد که شیخ عطار در منطقالطیر به عنوان هفت وادی سلوک یاد کرده و مینویسد:
1ـ طلب
2ـ عشق
3ـ معرفت
4ـ استغنا
5ـ توحید
6ـ حیرت
7ـ فنا
در میترائیسم نیز مراحل هفتگانه عبارتند از:
1ـ کلاغ
2ـ پارسا
3ـ سرباز
4ـ شیر
5ـ پارسی (ایرانی)
6ـ مظهر آفتاب (پیک خورشید)
7ـ مقام پیر یا پدر
به هر صورت، این عدد مقدس در سفره هفتسین سال نو که خانواده بر گرد آن مینشیند جای گرفته است. و هفت نوع خوراکی، سبزی که با حروف سین شروع میشود در این سفره میگذارند، و آتش باقیمانده از چهارشنبه آخر سال را نیز در آتشدان نگهداری و آن را در سفرهی هفت میگذاشتند، که اینک شمع روشن به جای آن نشسته است.
هفتسین، شامل: سیب، سرکه، سماق، سمنو، سنجد، سیر، سبزه هستند که همگی ریشه گیاهی دارند و این به دلیل ارزش بسیار بالای کشاورزی در زندگی ایرانیان باستان بوده است.
در میان سفره هفتسین، آب، که یکی از پدیدههای آفرینش، نماد و منشاء حیات است، جای میگیرد و در میان آن ماهی قرمز رنگی به عنوان نماد زندگی گذاشته میشود. پس از پایان نوروز، ماهی را در آب روان رها مینمایند.
معمولا ایرانیان، طی مراسم عید که معمولا 5 روز و برخی آن را تا 13 روز فروردین پاس میدارند، به دیدار بزرگان و همچنین خانوادههایی که در سال قبل عزیزی را از دست دادهاند، برای پرسه میروند. و این یادآوری، خوشترین حرکتی است که در دیدارهای نوروزی انجام میگیرد. کوچکترها به دیدار بزرگان میروند، و انواع تنقلات، شیرینی، و هدیه دادن نیز از مراسم نوروزی است. روز سیزده نوروز ایرانیان به خارج از خانه بروند. در میان سبزهزارها و فضاهای سبز روزها را بگذرانند.
این فرهنگ و اندیشهی ایرانی تا جهان باقی است، خواهد ماند. اینک که بسیاری از ایرانیان در گسترهای از جهان زندگی میکنند، آنها این فرهنگ را بهصورت یک جشن همگانی برگزار مینمایند. و اینچنین است که مردم جهان با این فرهنگ به تدریج آشنا شده و خود نیز با حضور در این مراسم، آن را پاس میدارند. جشن نوروز در تمام کشورها و سرزمینهایی که در قلمروی جهان فرهنگ ایرانی قرار دارد برپا میشود. علاوه بر آن جوامعی در قلمروهای دیگر، چون مغولستان در آسیا و مصر و زنگبار در آفریقا نیز آن را برپا میدارند و گرامی میشمارند