بدون تردید کهنترین جشن به جا مانده در تاریخ بشر، جشن مهرگان است. این جشن، متعلق به زمانی کمابیش 5 هزار سال پیش از میلاد. یعنی جشنی است که حدود 7 هزار سال قدمت دارد.پیدایی و انباشت یخ در عرضهای شمالی، بر روی آب و هوای مناطق جنوبیتر، ازجمله فلات ایران و سرزمینهای همعرض آن، تاثیر زیاد داشته است. در همهی قارهها، در نواحی خشک و مناطقی که در عرضهای جغرافیایی میانی و پایین قرار گرفتهاند. آثار و علایمی از دریاچههای باستانی باقی است که زمانی وجود داشتهاند که از میان رفتهاند.1 از سوی دیگر، دلایلی در دست است که پارهای از دریاچههای کنونی، در گذشته، پهنه و ژرفای بیشتری داشتهاند.شواهد نشان میدهد که در این مناطق، به دفعات دورانهایی پیش آمده که بارندگی بیشتر و میزان تبخیر آن، کمتر از حالا بوده است.2گروه زیادی از دانشمندان بر این باورند که فراوانی آب این دریاچهها، همزمان با دورهی یخبندان و کمشدن با خشکشدن کامل آنها، همزمان با دورانهای میان یخبندان بوده است.در فلات ایران نیز دریای مازندران و دریاچه خوارزم (اورال)[ دست کم سه بار گسترش پیدا کرده و سپس خشکتر شده است. هر سه بار، هر دو حوزه پر شده و سر رفته است....3با ایجاد طبقههای یخ، در اثر سرما، فشار هوا در این مناطق رو به افزایش نهاد این مراکز فشار، سیکلونهای جوی ]توفان، گردباد[ را به مناطق جنوبیتر راندند و در این فرایند، میزان بارندگی مناطق مزبور افزایش پیدا کرد. در نتیجهی افزایش باران و کاهش تبخیر، دریاچهها پیدا شده و گسترش یافتند.از آنجایی که پیدایش و گسترش دریاچهها، مولود ازدیاد بارندگی بوده، مراحل گسترش دریاچهها را دورانهای بارانی مینامند. این دریاچهها در دورههایی که یخبندان به حداکثر میرسید. از حداکثر گسترش بهرهمند میشدند. بدینسان، باور بر این است که دورانهای یخبندان و دورانهای بارانی مناطق جنوبیتر، با یکدیگر همزمان بوده و از نظر علت پیدایش با یک دیگر ارتباط نزدیک دارند.4پژوهشهای جدید زمینشناسی نشان داده است که در دورانی که بخش بزرگ اروپا را یخ فرا گرفته بود، فلات ایران شاهد یک دورهی بارانی بود. در این دوره، حتا درههای مرتفع نیز زیر آب قرار داشتند. بخش مرکزی فلات ایران که امروزه بیابان و شورهزار است، در آن زمان یک دریاچهی گسترده با دریاچهی داخلی بوده است. زمانی که میان، ده تا پانزده هزار سال پیش از میلاد قرار دارد، یک تغییر تدریجی در آب و هوا روی داد و دوران بارانی تبدیل به دوران خشک گردید که هنوز هم ادامه دارد.5خشکیدن تدریجی درهها، موجب تغییرات ژرفی در شرایط زندگی بر گردید. دریاچهی بزرگ داخل، کوچکتر شد و سواحل آن که از رسوبات حاصلخیر رودخانهها پوشیده بود، تبدیل به مراتع و بوتهزارها گردید. حیواناتی که در کوهستانها زندگی میکردند. به این مراتع فرود آمدند و بشر که از راه شکار زنگی میکرد. پشت سر آنها آمد و در جلگهها ساکن شد. این زمان را میتوان به طور تقریب، حدود 5000 سال پیش از میلاد قرار دارد.6 بدین سان، میتوان گفت که دوران کشاورزی در فلات ایران، کمابیش در پنج هزار سال پیش از میلاد بافرودآمدن جانوران از کوهستانها به زیر و به دنبال آنها، استقرار «ایرها» در دشت، آغاز گردیده است، این دوران بر پایهی گاهشماری 12 هزار سالی ایرانیان، برابر است با هزارهی ششم یا هزارهی هوشنگ(1) که زمانی میان 5765 تا 4765 پیش از میلاد را در برمیگیرد.رفته رفته، کوهگردان که از راه شکار زندگی میکردند، یک جانشین شده و کشاورزی پیشه کردند. مردمانی که تا دیروز، بر سبیل تصادف، طعمهای به دست میآوردند و روزگار میگذراندند، اکنون در پایان تابستان و آغاز پاییز، حاصل کار خود را از کشتزارها برداشت میکردند و هم زمان نیز بچهدامها، بزرگ و فربه شده بودند و...بدین سان، برداشت محصول که با شادمانی سرور همراه بود، رفته رفته به جشن همگانی تبدیل گردید. کمکم جشن سادهی دهگانان بالنده شد و از سوی رییسان ده و سران دهگانان، با شکوه بیشتری بر پا گردید و...با آغاز شهرنشینی و آگاهی مردمان از راز گردیدن زمین به دور خورشید، جشن دیگری پیدا میشد که همان نوروز است. شهرنشینان برخلاف روستانشینان، متکی به حاصل کشاورزی نبودند. در میان آنان فلزگری، سفالسازی، جواهرسازی و ابزارسازی و از همه مهمتر بازرگانی، منابع اصلی درآمد آنان بود.از سوی دیگر، چنان که گفته شد، با آگاهشدن از رمز گردش زمین به دور خورشید، دانستند که در سال با دو تعادل روبهرو هستند، یعنی زمانی که روز و شب با هم برابر میشوند. یکی در آغاز بهار و دیگری در آغاز پاییز. تعادل نخست در اثر کوتاهشدن روز تا حداکثر و سپس کاستهشدن از زمان شب، تا رسیدن به نقطهی توازن است. تعادل دوم (پاییزی) ، حاصل بلندشدن روز تا حداکثر و سپس کوتاهشدن، تا رسیدن به حد توازن است.پس دانستند که تعادل پاییزی، سیر آغاز میرایی طبیعت است. در حالی که تعادل بهاری، آغاز دوبارهزایی طبیعت میباشد.از اینرو، رفته رفته، نوروز به برترین جشن ایرانیان بدل شد و مهرگان با وجود کاستهشدن از قدر اولیهی آن، همچنان به عنوان دومین جشن بزرگ مردم ایران، بر جای ماند.در این میان و با توجه به شناخت چگونگی گردش زمین به دور خورشید، ایرانیان دریافتند که در کنار دو تعادل بهاری و پاییزی، دو انقلاب نیز وجود دارد که عبارت است از انقلاب تابستانی و زمستانی.بر سر انقلاب تابستانی، یعنی بلندترین روز سال، مردمان شبگیر به بلندیها و یا دشتهای فراخ میرفتند، تا به خورشید بلندترین روز سال، خوشآمد گفته و شاهد برآمدن آفتاب این روز باشند. این گونه بود که جشنی که امروزه به نام تیرگان شناخته میشود، به وجود آمد.از سوی دیگر، با افزودهشدن دانش اخترشناسی، ایرها (ایرانیها) دانستند که انقلاب زمستانی، عبارت است از کوتاهترین روز یا کمترین زمان پرتوافشانی خورشید. از این رو، برای یاری دادن خورشید، در این شب آتشهای بزرگ و بلندی افروختند تا با فروزش آتش زمینی، به یاری آتش آسمانی روند. چنین بود که جشنی پدیدار شد که نامهای گوناگون به خود گرفت. یلدا و جشن سده و... رفته رفته در درازای زمان، وقایعی که میخواستند بیشتر به یادها ماند، به این جشنها بستند، چنین است پیروزی کاوه بر ضحاک در روز جشن مهرگان و یا پرتاب تیر از سوی آرش، به روز تیرگان. گرچه دربارهی آرش میبایست چنان میشد و میبایست در بلندترین روز سال تیر خود را پرتاب میکرد تا «فرشته باد» که آن را برگرفته بود، روزِ درازتری در پیش میداشت تا آن را هرچه بیشتر به دورترها برد. اما آیا ایرانیان خود میتوانستند، روز انداختن تیر از سوی آرش را تعیین کنند؟!همچنین است، گذاردن زایش مهر بر انقلاب زمستانی که بعدها که در غرب، عیسی را جانشین مهر کردند، زایش او را نیز در همین روز قرار دادند که از نظر مردمان جشن بزرگ و روز شناخته شدهای بود.(2)در دوران ساسانیان، هر کدام از روزهای ماه را به نام ویژهای نامیدند و مقرر کردند که چون نام ماه و روز بر یکدیگر رفتند، آن روز را جشن اعلام کنند. از این روز، جای مهرگان، تیرگان و سده و... جابهجا شد و از روز نخست پاییز و پایان تابستان و پایان پاییز و... به روز 16 مهر و (در تقویم زرتشتیان به روز 10 مهر) و10 تیر و ... منتقل گردید. تنها نوروز از این دستاندازی در امان ماند، زیرا بر سر تحویل سال قرار داشت و امروز نیز چنین است و حتا تحویل آن، با ثانیه محاسبه میگردد.با فزونی گرفتن شهرنشینی، گرچه از اهمیت مهرگان برابر نوروز کاسته شده است. اما هنوز میتوان گفت که دومین جشن بزرگ ایرانیان است و حتا در سالهای پس از سلطهی تازیان بر ایران، با شکوه بسیار برپا میگردید..
«شهریور» در فارسی، «شهرور» در پهلوی و «خشترویریه» در اوستا به معنای «شهریاری آرمانی»، در گاتها یکی از فروزههای اهورامزدا و در اوستای نو، یکی از امشاسپندان است و او را مینوی جوانمردی نیز خواندهاند. در گاهشماری ایرانی، ششمین ماه سال و چهارمین روز از هر ماه «شهریور» نام دارد، از اینروی در روز شهریور از شهریور ماه یا چهارم شهریورماه «جشن شهریورگان» را برپا میکنیم. جشن شهریورگان پیوندی نیز با استوره نبرد نخستین بشر (کیومرث)، با اهریمن دارد. در این استوره، کیومرث با یاری امشاسپند شهریور بر اهریمن پیروز شده و دوران پیروزی و شهریاری بشر بر زمین آغاز شده است. روز جشن شهریورگان از سوی انجمن موبدان به نام « روز پدر ایرانی» نام گذاری شده است. در اندرزنامه «آذرپاد مهر اسپندان» نیز آمده است : « در شهریور روز شاد باش زیرا که شادی ویژه مردمانی ست که شهریار گزیده خوب داشته باشند.» بیرونی همچنین روایت می کند که «...در شهریورگان آتش های بزرگ می افروختند و عبادت خدا و ستایش او را زیاد میکردند و برای خوردن و دیگر شادمانیها به گرد هم جمع میشدند». در کتاب پهلوی «بندهش»، آنجا که «درباره چگونگی گیاهان» سخن به میان میآید، از میان گلها، « شاه اِسپَرغم » گل ویژه شهریور معرفی شده و آمده است: «... این را نیز گوید که هر گلی از آن امشاسپندی است؛ و باشد که گوید: شاه اِسپَرغم، شهریور را ... خویش است...» که بر این اساس از میان گلها، شاه اسپرغم نمادی زیبا برای شهریورماه و جشن شهریورگان خواهد بود.
اما پرسش اینجاست که بر اساس دانش گیاهشناسی امروز، منظور از گل شاه اسپرغم نامبرده شده در متون کهن ایرانی کدام گل است؟
در کتاب بندهش « اسپرغم» چنین تعریف شده است: «هرچه را برگ بویا و به دستورز مردمان کاشته شود و همواره هست، اسپرغم خوانند.» سپس «شاه اسپرغم» گل ویژه شهریور امشاسپند معرفی شده است.
ولی «شاهاسپرغم» نام گیاهی خاص است که در کتابهای گوناگون به صورتهای مختلف همچون «شاهسپرهم»، «شاهاسپرم»، «شاسپرم»، «اسپرهم»، «شاسپرغم»، «سپرغم»، «سپرهم» و «سپرم» نوشته شده است. البته این نام نیز گاه به صورت عام به معنی «گیاه خوشبو» در ادب فارسی به کار رفته است.
افزون بر ساقه کشیده و برگهای سبز و گلهای کوچک سپید یا صورتی روشن، برجستهترین ویژگی «شاه اسپرغم» در متون کهن ایرانی، «بوی خوش» این گل زیباست؛ چنان که در متن پهلوی «خسرو قبادان و ریدکی»، «ریدک» در پاسخ به پرسش «خسرو قبادان» درباره گلها و کیفیت بوی آنها، در مورد شاهاسپرغم میگوید: «... شاسپرم را بوی چون بوی عزیزان ]بود[ ...»
در متون ادب فارسی، سرایندگانی همچون منوچهری دامغانی، عثمان مختاری، بهرامی سرخسی، مسعود سعد سلمان، لامعی گرگانی و قطران تبریزی در سرودههای خود «شاه اسپرغم» را معمولا مترادف «گیاه خوشبو» به کار بردهاند اما گاه نیز با توصیف دقیقی که ارائه دادهاند، روشن کردهاند که نام گلی خاص مورد نظرشان بوده است. چنان که منوچهری دامغانی، «شاسپرم» را با ساقه کشیده و برگهای اطرافش چنین توصیف می کند :
آن برگ های شاسپرم بین و شاخ او / چون صد هزار همزه که بر طرف مَد بود
اما «بهرامی سرخسی» شاعر دوره غزنوی، توصیف دقیقتری از این گیاه ارائه می کند. او «شاه اسپرم» را به گنبدی سبز از جنس زمرد که بر شاخه ای نازک و ضعیف قرار گرفته است و یا کسی که تنپوشی سبز بر تن داد و دامان آن را بر روی بدن خود جمع نموده، مانند کرده است:
شاه اسپرم، چو شاخ کشیده به گرد خویش / چون قبه زمرد بر شاخکی نزار
یا سبز جامه ای که چو بر ما کند گذر / از ساق برکشد به کتف دامن ازار
ابوریحان بیرونی در کتاب «صیدنه» گل شاه اسپرم را یکی از گیاهان خوشبو می داند و میگوید که عربها آن را «ریحان» می نامند اما یکی از انواع ریحان است: « شاه اسپرم را عرب، "ریحان" گویند و شاه اسپرم از انواع ریحان است که برگ او خُرد باشد و نبات او خوشبوی بود...»
در متون ادب فارسی، سرایندگان پارسگوی همچون سعدی، سیف فرقانی، نظامی گنجوی، عطار نیشابوری، فیض کاشانی، سلمان ساوجی، بیدل دهلوی، عبدالواسع جبلی، امیرخسرو دهلوی، منوچهری، رودکی، فرخی سیستانی، عنصری بلخی، حسن غزنوی، قطران تبریزی، عرفی شیرازی، شاه نعمتالله ولی، قاآنی و اقبال لاهوری، رنگ و رُخ و موی یار را به شادابی و خوشبویی «ریحان» همانند کردهاند و «ریحان» یا جمع آن «ریاحین» را به صورت عام و به معنی هرگونه گل و گیاه خوشبو و خوشرنگ که در بهار رنگ و بویی به بوستان و گلستان می دهد، به کار بردهاند. چنان که سعدی شیرازی می فرماید:
وقتی دل سودایی میرفت به بُستانها / بیخویشتنم کردی بوی گل و ریحانها
اما گاه سرایندگان «ریحان» را نه به صورت عام بلکه به عنوان نام خاص یک گل به کار بردهاند، چنان که فرخی سیستانی در دو بیت زیر از 6 گل نام می برد که یکی از آن ها «ریحان» است:
باغها داشتم پُر از گل سُرخ / دشتها پُر شقایق نعمان
از چپ و راست سوسن و خیری / وز پس و پیش نرگس و ریحان
و نمونه دیگر، در منظومه «رمز الریاحین» که توسط «محمد هادی کاشانی» مشهور به «رمزی کاشانی» از شاعران دوره صفوی و همدوره شاه عباس دوم، در وصف اصفهان و مناظره گلهای باغ هزارجریب نوی اصفهان سروده شده است، از گل ریحان نام برده میشود. رمزی کاشانی در این منظومه و در بخشی با عنوان «گفتگوی گل ریحان در تعریف رنگ و بوی خویش» از گل ریحان که در آن زمان در باغ هزار جریب اصفهان کاشته میشده، نام میبرد:
منم از مجمع خوبان سرافزار / سزد کو برهمه گلها کنم ناز
مرا نسبت به خط یار کردند / شما را زینت دستار کردند
اگر از خویش گویم نیست پنهان / مثل باشد به خوبی خط ریحان
منم کو سبزی و حُسن و صباحت / سراپا گشته ام کان ملاحت
چو بخت خویش سرتاپای سبزم / مبین بر پستی بالای سبزم
نیم از سبزی رخسار دلگیر / ملاحت باشد از سبزان کشمیر
به خاکستر از آنم روز و شب یار/ کزو یابم صفا آیینه کردار
به معنی گلشن پر رنگ و بویم / نکوبینی اگر بینی نکویم
Ocimum Basilicum شاه اسپرغم یا ریحان یا نازبو یا
به این ترتیب، ویژگیهای «شاه اسپرغم» یا «ریحان» به عنوان یک گل خاص، همخوانی دارد با Ocimum Basilicum یا Sweet basil از خانواده Lamiaceae یا تیره نعناییان، گیاهی یکساله و معطر که برگهایش سبز روشن و بیضوی است و گلهای خوشبویش به رنگ های سفید و گُلی و گاهی بنفش به صورت مجتمع در کنار برگهای انتهایی ساقه قرار دارند.
شاه اسپرغم را در برخی متون، «سلطان الریاحین» ترجمه کرده و نوشتهاند. این گیاه امروز نزد عموم مردم با نامهایی دیگر همچون «ریحان سبز» یا « نازبو/ نازبوی/ نازبویه» نیز نامیده میشود. گاهی هم تخم آن را که در آب لعاب فراوان میدهد برای خوشبوی شدن در شربت میریزند که به آن «تخم شربتی» گویند. این گیاه در بسیاری از نقاط ایران به صورت خودرو، میروید و گاه جنبه زینتی دارد ولی به طور معمول به عنوان «سبزی خوردن» کشت میشود و بسیار محبوبیت دارد.
برگ انواع نازبو یا ریحان به عنوان «سبزی خوردن» استفاده می شود
خاستگاهها:
1- اوستا (کهنترین سرودهای ایرانیان)، گزارش و پژوهش دکتر جلیل دوستخواه، انتشارات مروارید، تهران، 1375 خورشیدی.
2- بندهش، فرنبغ دادگی، گزارش و برگردان دکتر مهرداد بهار، انتشارات توس، تهران، 1385 خورشیدی.
3 - بندهش هندی، گزارش و برگردان: دکتر رقیه بهزادی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران 1388 خورشیدی.
4- فرهنگ اساطیر ایرانی بر پایه متون پهلوی، خسرو قلی زاده، نشر کتاب پارسه، تهران ، 1387 خورشیدی.
5- گاهشماری و جشن های ایران باستان، هاشم رضی، انتشارات بهجت، تهران، 1380 خورشیدی.
6- فرهنگ رستنی های ایران، دکتر هادی کریمی،انتشارات پرچم ، تهران ، 1381 خورشیدی.
7- گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی، دکتر بهرام گرامی، انتشارات سخن، تهران، 1386 خورشیدی.
8- گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی تا ابتدای دوره مغول، دکتر غلامحسین رنگچی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1389 خورشیدی.
9- صیدنه، ابوریحان بیرونی، ترجمه: ابوبکر بن علی بن عثمان کاسانی، به کوشش: دکتر منوچهر ستوده و ایرج افشار، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، تهران، 1387 خورشیدی.
10 – الصیدنه فی الطب، ابوریحان بیرونی، تصحیح: دکتر عباس زریاب، ناشر: مرکز نشر دانشگاهی، تهران، 1370 خورشیدی.
11- لغت نامه، علی اکبر دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1372 خورشیدی.
12 – فرهنگ نامهای گیاهان ایران، ولی الله مظفریان، فرهنگ معاصر، تهران، 1386 خورشیدی.
13- تطبیق نامهای کهن گیاهان دارویی با نام های علمی، دکتر احمد قهرمان و احمد رضا اخوت، انتشارات دانشگاه تهران، 1383 خورشیدی.
14- متون پهلوی، گزارش دکتر سعید عریان، ناشر: کتابخانه ملی ایران، تهران، 1371 خورشیدی.
15 – فرهنگ گیاهان ایران، احمد ماهوان، انتشارات ماهوان، مشهد، 1381 خورشیدی.
16 – پزشکی در ایران باستان، دکتر موبد سهراب خدابخشی، انتشارات فروهر، تهران، 1376 خورشیدی.
17- منظومه رمز الریاحین ( در وصف اصفهان و مناظره گلها)، رمزی کاشانی، به کوشش ایرج افشار، مجله وحید، سال سوم، شماره 5-1
18- فرهنگ فارسی معین، دکتر محمد معین، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1381 خورشیدی.
http://en.wikipedia.org/wiki/Ocimum_basilicum
http://www.missouriplants.com/Whiteopp/Ocimum_basilicum_page.html
http://nymphea-alba.blogfa.com/post-43.aspx