تو کُجایی سُهراب؟
آب را گِل کردند...
چشم ها را بستند و چه
با دل کردند!
وای!سهراب!کُجایی آخَر؟
خون به چشمانِ شقایق
کردند...
تو کُجایی سهراب؟
که همین نزدیکی عشق را
دار زدند!
همه جا سایه ی دیوار
زدند...
اِی سُهراب کجایی که
بیبنی حالا دلِ خوش مِثقالی است!
دِل خوش سیری چَند؟
صَبر کُن سُهراب...!
قایقت جا دارد؟؟
منم از همهمه ی داغِ
زمین بیزارم...