شب شنبه 2 شهر صفرالمظفر سنه 91 [12] آیتئیل [اول فروردین 1253/21 مارس1874]
سه ساعت و نیم از شب رفته، تحویل حمل شد. امروز که جمعه بود، از صبح هوا ابر گرفته بود، بسیار تاریک، مثل شب، کمکم تگرگ، باران و برف شدید، بعد شلاب بعد باد و مه و کولاک باد شدید، سرمای زیاد، یک معرکه غریبی بود. از صبح الی غروب بارید. چنان هوا سرد بود که نمیشد راه رفت، جمیع کوهها و صحرا را مجددا برف سفید کرد.
من بیرون اتاق عاج بودم، سرایدار باشی و غیره اسباب تحویل و غیره میآوردند اطاق عاج بچینند. امینالملک، عرفانچی، حکیمالممالک و غیره و غیره بودند. بعضی کاغذها و غیره میخواندم، حکیمالممالک برات زیادی و احکام زیاد داشت، صحه گذاشتم، نمیدانستم چه کنم، با وجود باد و باران و سرما، برخاسته رفتم خلوت عکاسخانهکه زنها بودند. بعد رفتم اندرون، شب شام خورده و رخت آورند. سرداری الماس و غیره. الی رسیدن وقت تحویل نشستیم، انیس الدوله، باشی غلامبچه، کورو، مردک و غیره بودند.
نقل میگفتند. بعد وقت شد. رخت پوشیده، شمشیر بسته، جقه گذاشته و رفتم بیرون، هوا باز میبارید. باد سرد بسیار سردی میآمد، کولاک غریبی بود، رفتم اطاق عاج مجلس مزین خوبی بود. هم وزارا، شاهزادگان، امراء، اعیان و غیره بودند. در بین تحویل، حاجینصرالله میرزا پسر سیفالله میرزا از مشهد مقدس از جانب میرزا سعید خان متولی باشی با چاپار 9 روزه رسیده بود آمد. فرمان حصرت امام ضامن ثامن علیهالسلام را آورد. با خلعت آفتاب طلعت آن حضرت که سرداری ترمه گلی بود، عریضه را امینالملک آورد. بسیار بسیار خوشحال شده و به فال میمون گرفتم. حاجی سیفالدوله پسر فتحعلیشاه هم که متولی باشی سابق بود، دیروز آمده بود، او هم در تحویل بود.
اشخاص پارساله الحمدالله تعالی همه بودند در تحویل، منشی الممالک، عضدالملک، نظامالعلما. اعمال معمول را، از دادن شاهی و دعا به عمل آوردند. پسر نایب الصدر قزوینی خطبه خواند. منجم باشی و نجمالملک میرزا عبدالغفار منجم که مهندس مدرسه است، تبریک عرض کرد. مستوفی الممالک، مشیرالدوله و غیره و غیره همه بودند. علما، آقا سید صادق، اما جمعه، صدرالعلما، حاجی شیخ محمد، حاجی آقا محمد، شیخ محمد برادر شیخعبدالحسین و غیره و غیره و غیره. بعد شاهی اشرفی به همه داده شد، رفتند. ما هم برخاسته، آمدیم اندرون. رفتم خانهی انیس الدوله بعد آمدیم خوابیدیم. الحمدالله تعالی علی کل حال و اوقات.
روز شنبه هم در تالار حوض بلور سلام شد، باد بسیار سردی میآمد، ابر بود، بسیار سرد بود، سفرای خارجه همه حضور آمدند...
خاطرات ناصرالدین شاه از تحویل سال در ماه صفر 1292 [29 اسفند 1253 / 20 مارس 1875]
در شب یکشنبه 12 شهر صفرالمظفر سنه 92 به زیج محمد شاهی، 9 ساعت و چیزی از شب رفته و به زیج الغ بیکی شش هفت دقیقه از طلوع آفتاب گذشته، تحویل حمل تنگوزییل شده است. چون فاصله الغبیکی بیشتر بود، آن زیج را گرفتند. اما ما ]را[ دیشب سه ساعت به دسته مانده، از خواب بیدار کردند.
بسیار بیخواب برخاسته، گیج میخوردم. سرداری الماس و جقه حاضر بود. در همان ساعت وقت زیجمحمد شاهی برخاستم. اول چیزی را که نظر انداختم خط مبارک حضرتامیرالمومنین علیهالسلام بود وبسیار زیاد میمون گرفتم. رفتم اطاق انیس الدوله، او هم اوضاع تحویل کاملی چیده بود، از نمک و سمک، سبزی و مبزی و غیره. بعد آمده نماز صبح را کردم، رخت پوشیده رفتم پایین. هوا هم سرد بود. قدری هم باران آمد.
خلاصه وقت تحویل شد. رفتیم بیرون. در تالار عاج اغلب مردم توی اطاق حاضر بودند، از علما و غیره. آقای سید اسمعیل بهبهانی ناخوش بود نیامده بود. سپهسالار ناخوش شده بود نیامده بود. مستوفی الممالک بود، شاهزادان و غیره هم اغلب نرسیده بوند، از عقب کمکم رسیدند. حاجی آصفالدوله هم ناخوش بود، نبود. مخاطب حرف با کسی نبود. قدری با مستوفی الممالک حرف زدیم، قدری هم با سپهدار، شاهزادگان هم که معتمدالدوله احمد میرزا باشند، شمشیر مرصع حمایل نکرده بودند، صبح معلوم شد خاذنالملک کلید صندوقخانه را داده بود به فراش که بیاورد در را باز کند، فراش کلید را گم کرده یا مفقود شده بود شاهزاده و غیره هر چه کلید انداخته بودند در باز نشده بود حتی در را خواسته بودند بشکنند، نشده بود. شاهزادهها بی شمشیر ماندند.
نظامالعلما، منشی الممالک، عضدالملک اعمال خود را به جا آوردند. آقا سید صادق، شیخ مجتهدین، سایرین بودند. تالار عاج در کمال خوبی ساخته شده بود، کوه مرصع گذاشته شده بود، تخت منبر مرصع زینتهای زیاد . خلاصه بسیار مجلس باشکوهی بود، بسیار خوش گذشت الحمدالله تعالی. شاهی، اشرفی انعام شد ...