ازدواج وخانواده دو رکن اساسی تمدن ،اجتماع ونظام زندگی خانوادگی است.
اگر می خواهید یک تمدن،اجتماع وخانواده را خوب بشناسید ورازتعالی وافول آن را بدانید ،باید آئین زندگی وراه ورسم ازدواج را در آن تمدن،اجتماع وخانواده جست وجو کنید.
اما قبل از پرداختن به اصل بحث که عبارت باشد از ازدواج وخانواده در جامعه هزاره های مهاجر،به سه نکته اشاره می کنم :
1 خانواده از چه تشکیل می شود؟
2 – مسائل قبل ازدواج وبعد از ازدواج چیست؟
3 – رابطه ووظایف اعضاءخانواده با یکدیگر چیست؟
خانواده از چه تشکیل می شود؟
پرواضح است که خانواده در ابتدا از دو جزء که عبارت از زن ومرد باشند ،تشکیل می گردد ودر ادامه اعضای دیگر بنام فرزندان به این نظام اضافه می شوند. این ساده ترین تعریف از اجزاء سازنده وتشکیل دهنده خانواده است.
اما سخن اساسی در این است که زن ومرد در ذات خود چیست؟
درست است که اجزاءصوری خانواده مرد،زن وفرزندان می باشند ،اما روح حاکم برخانواده وساختار معنوی خانواده چیست؟آیا غایت تشکیل خانواده تابع نیاز اجزاءبیرونی خانواده است ویا تابع نیاز های اجزاءدرونی وروحی خانواده ؟
پاسخ عام وهمه فهم تعریف خانواده از نظر معنوی این است که خانواده متشکل از مرد وزن می باشند وزن ومرد یک واحد بنام انسان اند وانسان متشکل از دو جزؤ است :
1 – تن
2 – روح
این دوجزء از اجزاء انسان خارجی با توجه به اقتضای ذات خود نیاز ها وغایتی دارند.
تن انسان از ماده شکل گرفته است. بنا بر این، نیاز تن، نیز مادی وزمان مند می باشد.
اما روح انسان ریشه در ماوراءطبیعت دارد واز عالم امر وعالم قدس است ونیاز های این روح نیز فرازمانی وفرامکانی می باشد ونتیجه این می شود که باید ابتدا نیاز های هر یک از این دو جزء انسان را بشناسیم تا بتوانیم اهداف وغایت آن را بیابیم ودر جهت محقق ساختن آن گام برداریم.
تن انسان یک سری نیاز های عام دارد که به هیچ وجهه نمی توان آن را نادیده گرفت ونادیده گرفتن آن مساوی با نابودی حیا ت طبیعی انسان است مثل اصل خوردن ،آشامیدن،خواب وپوشش تن در برابر گرما وسرما.
این ها نیاز های عام ویا به عبارت بهتر ، نیاز قهری و جبری تن است .
اما همین تن، یک سری نیاز های بالواسطه وتبعی هم دارد که بیشتر برای تنوع بخشیدن به حیات است نه قوام دهنده حیات .
روح هم دو نوع نیاز دارد که عبارت باشد از: 1 - اصل تکامل خواهی ، 2 - برقراری انس والفت با هم نوع خود.
وقتی زن ومرد با این دید واندیشه به خانواده نظر کنند ونیازهای اساسی وتبعی زندگی مشترک را در یابند وبر اساس آن حیات مألف خویش را عیار سازند،حتما نظرش در نوع انتخاب همسر آینده ایشان رنگ وبوی دیگر می گیرد واولین پله از پله های زندگی را با موفقیت پیموده اند.
بعد از این مرحله، می رسیم به اهداف ازدواج واین که چرا انسان ازدواج می کند ونیازهای اصلی وتبعی ازدواج چه است؟
همانطور که قبلا گفته شد انسان از دو جزء تن وروح تشکیل شده است وهرکدام نیاز های اصلی وتبعی دارد .
بنابر این ازدواج هم بر اساس رفع دو نیاز شکل می گیرد:
1 – نیاز بیولوژیکی که مربوط به بعد تن می باشد وعبارت است از: 1 - رفع ودفع شهوت 2 - تولید مثل وبقاء نسل انسان ،این دو نیاز در طریق تعالی روح است نه در ضدیت با روح.
2 - نیاز های روحی وتکاملی انسان که عبارتند ازآرامش روحی،مألوف ومأنس بودن با هم نوع، استقلال روحی ، عشق ورسیدن به خدا وبه عبارت دیگر رسیدن به کمالی که شایسته انسان است.
قبل از ازدواج چه وظیفه ی داریم؟
حال که مسئله چنین است می رسیم به این اصل که ما قبل از ازدواج چه وظیفه ی داریم وبه عبارت دیگر ،قبل از ازدواج چه با ید کرد؟
از مسائل مهم قبل از ازدواج همدلی وهم نظری بین زن وشوهر است که در آموزه های دین، تعبیر به هم کفو بودن بین زن وشوهر شده است .
اما بطور کلی می توان مسائل قبل از ازدواج را چنین فهرست کرد:
1 – تفاهم فکری ونظری
2 - اجتناب از ازدواج های تحمیلی تحت عناون مختلف
3 – تقارن وتباعد سنی
4 – تحلیل مسائل زندگی
5 – اقتصاد وزخارف زندگی
6 –نژاد ومحیط
تفاهم فکری ونظری
یکی از اصول اساسی که قبل از ازدواج رعایت شود، تفاهم فکری ونظری، در زندگی است .چرا که اساس وبنیان زندگی زناشویی، تفاهم فکری ونظری می باشد نه احساسات زود گذر برخواسته از جاذبه ها وزیبایی اندامی؛ البته این مسئله در جای خود بر حق ودرست است وبسیاری از زندگی ها بر همین اساس آغاز می شود ومخصوصا افرادی که هنوز به مرحله تجرد از جهان ماده نرسیده است ،زندگی زناشویی ایشان با همین احساسات شروع می شود اگر چه همین احساسات در چهره های متفاوت بروز وظهور می کند که تشخیض احساس برین انسانی از احساسات مبتنی بر جا ذ به وکشش ها وجاذبه های زیبا نگری اندامی ، بر بسیاری از آدم ها غیر قابل تشخیص است وانسان تا به آن مرحله از تجردی نرسد که بتواند تجرد اعداد را بفهمد، نمی تواند بین احساس های برین انسانی واحساسات ریشه دار خواهش های نفسانی از نوع حب بقا ء ونیاز طبیعی، تمیز قایل شود.
تفاهم زن ومرد در حوزه فکر ونظر، می تواند از راه های گوناگون تحقق یابد که دو مرحله دارد: یک مرحله قبل از ازدواج است ومرحله دیگر آن بعد از ازدواج می باشد.
آن تفاهمی که قبل از ازدواج باید مدنظر گرفته شود تفاهم در اصل زندگی زناشویی است به معنای این که زن ومرد، ازدواجش بر اساس شناخت وانتخاب شخصی یکدیگر باشد نه بر اساس دستور وسفارش بزرگتر ها و نظر بزرگتر ها با ید طریق رسید ن به انتخاب بر تر باشد نه این که نظر بزرگتر ها خود موضوعیت داشته باشد.
بنا بر این ،یکی از وظایف قبل ازازدواج، شناخت از هم دیگر وانتخاب آگا هانه شریک آینده است واین آگاهی ممکن است از طریق آشنایی قبلی وهمسایه بودن ویا فامیل بودن زن ومرد با شد واگر هیچ یک از این ها میسر نباشد باید زن ومرد، یک مدتی باحفظ شرع وکرامت انسانی در حال رابطه انسانی وبین الطرفینی باشند و در دفعات متوالی با هم بنشنند ودر اطراف زندگی آینده با هم گفت وگو کنند وبعد از گفت وگو های بسیار وصادقانه می توانند از همدیگر شناخت نسبی پیداکنند وبر اساس آن شناخت، تصمیم اتخاذکنند.
دراین مرحله، علاوه بر تفاهم فکری ونظری، تفاهم بینشی وعقیدتی هم با ید موردنظر طرفین باشد وطرفین، مسائل عام شناخت زندگی بینشی وعقیدتی را نیز درمعرض گفت وگو گذارند
تفاهم بنیشی وعقید تی را نباید دست کم گرفت ومخصوصا که جوامع مختلف وقومیت های گونه گون، رسم ورسمات عقید تی های متضاد دارد. بویژه در رابطه با نوع معاشرت خانوادگی این مسئله بیشتر ظهور می کند وبطور نمونه: خانواده های که در روابط خانوادگی بی قید ولیبرال منش اند، نمی توانند با خانواده های که در روابط خانوادگی دارای ضوابط شرعی وعنعنات فامیلی اند، ازدواج موفق داشته با شند وبسیاری از طلاق ها ، در همین حوزه اتفاق می افتد.
اجتناب از ازدواج های تحمیلی تحت عناون مختلف
ازدواج با ید بر اساس شناخت از هم ودلدادگی وهم خواهی باشد نه بر اساس رسم های قومی وطایفه ای ویا مبتنی بر باور های من درآوری دینی ومذهبی .
زندگی زناشویی نوع معامله نیست بلکه نوع پیوند روحی ومدام العمر می باشد ونه باید این پیوند را با تحمیل باور های قومی وعقاید خود بنیاد دینی آغاز کرد.
چنان که تحمیل درهر بخشی از زندگی عاقبت خوشی ندارد. اما در این بخش اززندگی، تحمیل به هر بهانه وبا هر ترفند وباور دینی ورسم ورسوم طایفه ای که باشد ،آینده ی خوشی ندارد وعواقبش از هم پاشی شیرازه حیات انسان وبه انحراف کشیده شدن نسل انسان است. انسانی که می تواند در دامن خانواده چنان تربیت گردد که خلیفه ی خدادر زمین شود وتعالی یابد ودر پرتو تعالی حیات معقول وبرین داشته باشد، حیات معقول وبرینی که جهان را به به عنوان یک عینیت از از جلال وجمال خدا شهود کند .
تقارن وتباعد سنی
اختلاف سنی بین زن ومرد ، از دیگر مسائلی است که باید جدی گرفته شود چون انسان در سنین مختلف، نگرش مختلف به مسائل زندگی دارد واگر اختلاف سنی بین زن ومرد، بیش از حد باشد؛ دو نوع نگرش بر زندگی زن ومرد ،حاکم خواهد بود واین خود چالش زا است ونتیجه اش فروپاشی زندگی مشترک می باشد.
ممکن است جوامع مختلف در نوع رابطه خانوادگی راه ورسم های متفاوت داشته با شند وبر همان اساس، اختلاف سنی در ازدواج نیز متفاوت با شد. آنچه را که من می گویم ناظر بر جامعه اسلامی وجوامع شرق است .
از دیگر مسائلی که بایددر همین حوزه در مد نظر داشت، تناسب جسمی زن ومرد است. زن ومرد از نظر جسمی هم باید تناسب داشته باشند. زن زیبا برای مرد زشت روی ویا مرد زیبا برای زن زشت روی وزن معلول برای مرد سالم ومرد سالم برای زن معلول مناسب نیست وچندان عاقبت خوشی ندارد وفقط در یک صورت معقول ومحسون است وآن این که زن ومرد از نظر کمال خواهی وعقلانیت به هم دل بندند وعاشق عقلانی مبتنی بر کمال وحسن سیرت نه گرفتارشیدایی بوالهوسانه وکشش زیبایی صورت وفتنه نفسانیت باشند.
بله در این صورت آن مرز( تناسب داشتن جسمی وهم کفو بودن ارگانیسمی) بر داشته می شود والبته این نوع ازدواج در جهان بسیار نادر اتفاق می افتد ومعیاری برای اجتماع نخواهد بود.
– تحلیل مسائل زندگی
قبل از دواج به این مسئله هم اندیشیده شود که زندگی پیچ وخم های بسیاری دارد وممکن است در آینده زندگی طبق آن نقشه ی که امروز در آغاز زندگی پی ریخته می شود موافق نباشد وهزار علل ناپیدایی در مسیر زندگی چهره نماید .
زن وشوهر باید نظر همدیگر را بداند که برای پذ یرش چنان پیش آمدی چقدر همفکر وهم نظر اند آیا در چنان هنگامه هم می توانند همپای هم حرکت کنند یا نه ؟
بنا بر این ، دوران نامزدی از بهترین دوران به محک کشیدن طرفین است وچه بهتر که دوران نامزدی نه چنان کوتاه باشد که نتوان همدیگر را درک کرد وخود را برای عیارکردن چنان زندگی آماده کرد ونه چنان طولانی باشد که ملال آور گردد .
اقتصاد وزخارف زندگی
یکی از ارکان رکین زندگی، اقتصاد در زندگی است .البته این اقتصاد درزندگی هم دو دوره دارد:
1 - دوره قبل ازازدواج
2 - دوره بعد ازازدواج .
آنچه که مربوط به دوره قبل از ازدواج می شود این است که اقتصاد شوهر نباید معیار انتخاب همسر باشد واگر شوهری فقیر بود ولی ازنظر انسانیت وکمالات بشری وتعالی مکتبی مناسب بود، به خاطر فقر اقتصادی ،مرد نامطلوب قلمداد نگردد ویا اگر مردی پول داری به خواستگاری بانویی آمد ،او را به خاطر اقتصادش، چشم بسته بر نگزیند.
از طرف دیگر مرد هم نباید در انتخاب همسرش اقتصاد زن را معیار قرار دهد ولی نظر زن را دررابطه با زخارف زندگی ونوع طریق معیشت وتنوع ایجاد کردن در زندگی را بداند وزنی را انتخاب کند که نه چنان بی تفاوت به طریق معیشت با شد ونه تمام هم وغمش تنوع بخشی در ظاهر زندگی وزخارف گرایی باشد.
نژاد ومحیط
نژاد ومحیط دو عنصر تشکیل دهنده حیات روحی وفیزیکی زن ومرد در نظام خانواده است .
نژاد ها از نظر استعداد ها ونوع دفع وجذف اندیشه ها با هم تفاوت دارند وچه بهتر که این مسئله هم در زندگی زنا شویی مدنظر قرار گیرد وباید از خانواده دارای فضایل عالی انسانی وشرافت اکتسابی ودارای نام نیک اجتماعی همسر برگزید وبه قول معروف گلی که در شوره زار ویادر باتلاق بروید، گل نیست بلکه علف هرز است.
مخصوصا مادر خوب وبد در تربیت فرزندان نقش محوری دارد و در مسئله ازدواج ،باید مادر از پدر بیشتر مورد توجه باشد.
محیط هم بر نوع رشد عقلی وجسمی انسان اثر بسزا دارد ممکن است خوش استعداد ترین انسان ها در محیط بسته ودور از تمدن ومدنیت نتواند استعداد های خود را خوب باز پروراند چنان که دختر شهری با دختر روستایی از نظر رشد فکری تعلیمی بسیار تفاوت دارند یقینا دختری که در شهر بزرگ می شود از امکانات بیشتر ی برای باز پرورانی استعداد های خود بهره دارد واگر او در شهر نتواند خود را به حد کمال ورشد رساند در روستا به طریق اولی نمی تواند خود را به کمال مطلوب رساند.
بعد ازازدواج
خوب بعد از این که با همه ی این ظرافت ها ازدواج کردیم چه کنیم؟وچه گونه باشیم وچه گونه بی اندیشیم؟
مسائل بعد از ازدواج مسائلی نیست که بتوان همه ی آن را بطور قانونمند بیان کرد وتابتواند در همه ی زمان ها ومکان ها صدق کند وکارکرد اجتماعی وراهبردی داشته باشد .برای این که هر فرهنگ وهر محیط اقتضا های مخصوص به خود را دارد.
اما یک اصل وچند فرع را می توان به عنوان یک معیار کلی بر شمرد وآن را قاعده کلی نامید که بتواند در همه ی زمان ومکان ودوران فرهنگی صدق کند وکارکرد راهبردی داشته باشد:
حکومت عشق در خانواده
حکومت عشق در خانواده از اساسی ترین وپایه ترین عنصر قوام بخشی زندگی زناشو ی بعد از ازدواج است واصولا جهان بر اساس عشق بنا شده است واساس وبنیان جهان بر اساس عشق بنانهاده شده است که حکیم نظامی چه زیبا سروده است:
جهان عشق است ودیگر زرق سازی
همه بازی است الا عشق بازی
فلک جز عشق محرابی ندارد
جهان بی خاک عشق، آبی ندارد
حکیم سنای هم بنیان جهان را بر عشق می داند:
سراسر جمله پرزعشق است
ولی عشق حقیقی با خدا کو؟
عشق بازیچه وحکایت نیست
درراه عشق شکایت نیست
ای زبده راز آسمانی
وی حله عقل پر معانی
بی آتش عشق کی توان یافت
یک قطره زآب زندگانی
مولوی این پیر ساغر بدوش هم بنیان جهان راچیزی جز عشق نمی داند:
عشق بحری آسمان دروی کفی
چون زلیخائی اسیر یوسفی
دور گردون را زجذب عشق دان
گرنبودی عشق کی گشتی جهان
جسم خاک از عشق برافلاک شد
کوه در رقص آمد وچالاک شد
آتش عشق است که اندر نی فتاد
جوشش عشق است که کاندر می فتاد
من بر آن افراشتم چرخ سنی
تاعلو عشق را فهمی کنی
گرنبودی بهر ة عشق پاک را
کی وجودی دادمی افلاک را
حافظ هم عشق را اساس وشیرازه هستی می داند:
رهرو منزل عشقیم وزسرحد عدم
تابه اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
مطرب عشق عجب ساز ونوای دارد
نقش هرپرده که زد راه بجای دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ فرح بخش نوائی دارد
سعدی نیز عشق را اساس جان وجهان می داند:
دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری
گر عشق نیست تورا کچ طبع جانوری
خیام هم از این راز پرده بر می دارد:
سردفتر عالم معانی عشق است
سربیت قصیده جوانی عشق است
ای آن که خبر نداری از عالم عشق
این نکته بدان که زندگانی عشق است.
شیخ بهایی این حکیم فقیه نیز جهان را استوار بر عشق می داند:
عشقست کلید خزائن جود
ساری در همه ذرات وجود
هلالی هم رنگ وبوی جهان را بر گرفته از رنگ وبوی عشق می داند:
جهان یک قطره از دریای عشق است
فلک یک سبزه از صحرای عشق است
چراغ بی زوال آفرینش
فروغ گوهریکتای عشق است
اگر روح است اگر عقلست اگر دل
شرارآتش سودای عشق است
وگر معمور کفر است وگر دین
خراب سیل بی پروای عشق است
مرحوم حکیم الهی قمشه، عشق را در ذره ذره از اجزاء هستی ساری وجاری می داند:
جمله ذرات جهان را می کشد سودای عشق
پیش خورشید روان بخش جهان آرای عشق
در همه آفاق وانفس بنگری حسن نگار
وز همه ذرات عالم بشنوی غوغای عشق
هم کرات بی نهایت غرقه در یای شوق
هم عقول آواره مجنون وار درصحرای عشق
گوچه قرآن دفتری درعشق وکو چون مصطفی
از فراز عرش تا تحت الثری دانای عشق
چنان که در بالا ملاحظه فرمودید جهان بر اساس عشق پی ریخته شده است.
البته عشق دارای مراتب و یک مقوله به تشکیک است که از عشق به خدا آغاز می شود وتا نازل ترین مراحل را شامل می شود اما بعد از عشق به خدا عالی ترین مراحل عشق عشق زن وشوهر وعشق بین فرزندان ووالدین می باشد.
در نظام توحیدی عشق پاک بین زن وشوهر نوعی از عشق به خدا است وآنگاه که فرزندی بر دستان والدین خود گلبوسه ی عشق می نشاند در حقیقت بر عرش خدا گل بوسه نشانده است وآنگاه که زن ومردی شراب بوسه از ساغر چشمان هم می گیرند وتاک لبانش را برای هم می تکانند در واقع سر خم مخصوص خدا را باز کرده وبا اذن خدا در خمخانه خدا وارد شده اند ومی ناب می نو شند ودر طریق مشیت حق سلوک می کنند.
آری اگر زن ومرد با چنین دید ونگرش به زندگی،حلقه ازدواج را در شب عاشقی بر کلک شیدایی ودلدادگی بر نهند تا علقه خدایی دل شان به شکوفه نشیند وگل های پرطراوت وبی خزان ثمر خواهد داد وگلستان قلب شان همواره معطر وپرشکوفه خواهد بود.
حال این سئوال رخ می نماید که چه با ید کرد تا این عشق همچنان پر شرار وپرفروغ بی ماند وحریم دل دو دلدار از بت منیت ونفاق ... پیراسته ماند؟
چنان که عارفان برای سیر وسلوک عاشقی چهار سفر را بر شمرده اند می توان چهار گزینه را برای خفظ محبت وعشق بین زن وشوهر در محیط خانواده بر شمرد:
1 - زن وشوهر از خودی به مایی برسند.
2 – گذشت ورحمت را تن پوش خود سازند.
3 – گام بر فرق نفس نهند.
4 زنا شویی را نوع عبادت بدانند.
زن وشوهر از خودی به مایی برسند
آنگاه که زن ومرد خود را در آیینه منیت ننگرند بلکه خود را درآیینه وحدت بنگرند محبت وعشق دردل و قلب هم ،پرشراره می ماند وچیزی بنام رنج ودل خوری از همدیگر باقی نمی ماند وبرای که این شادی وغم هریک شادی وغم دیگری است سعادت همدیگر در تقابل نیست بلکه سعادت دیگری عین سعادت آن دیگری است پس چیزی برای خلق شدن رنج وغم وملالت وکدرت باقی نمی ماند ووقتی عاملی برای این پدیده های فرسایش گر روح نباشد ،عشق فرمان روای جان وتن خواهد بود.
عطار شعری بسیار بلند معنای دارد که در این زمینه مقصود ما را به بهترین نحو مجسم می سازد:
از قضا افتاد معشوقی در آب
عاشقش خودرا درافکند از شتاب
چون رسیدند آن دو تن بایکدگر
آن یکی پرسید از این :کی بی خبر
گرمن افتادم در این آب روان
ازچه افکندی تو خود رادرمیان
گفت من خودرا در آب انداختم
زانکه خودرا ازتو می نشناختم
روزگاری شد که باشد بیشکی
هم تو من هم من تو وان هردو یکی
تادوئی برجاست درشرکت بتافت
چون دوئی برخاست توحیدت بتافت