قرآن کریم در آیه مورد بحث ، و آیاتی که نقل کردیم ، ادعاء کرده است : بر اینکه آیت و معجزه است ، و استدلال کرده باینکه اگر قبول ندارید، مانند یک سوره از آنرا بیاورید، و این دعوی قرآن بحسب حقیقت به دو دعوی منحل میشود، یکی اینکه بطور کلی معجره و خارق عادت وجود دارد، و دوم اینکه قرآن یکی از مصادیق آن معجزات است ، و معلوم است که اگر دعوی دوم ثابت شود، قهرا دعوی اولی هم ثابت شده ، و بهمین جهت قرآن کریم هم در مقام اثبات دعوی اولی برنیامد، و تنها اکتفاء کرد با ثبات دعوی دوم ، و اینکه خودش معجزه است و بر دعوی خود استدلال کرد به مسئله تحدی ، و تعجیز، و وقتی بشر نتوانست نظیر آنرا بیاورد هر دو نتیجه را گرفت .
چیزی که هست این بحث و سئوال باقی می ماند، که معجزه چگونه صورت می گیرد، با اینکه اسمش با خودش است ، که مشتمل بر عملی است که عادت جاری در طبیعت ، یعنی استناد مسببات باسباب معهود و مشخص آنرا نمی پذیرد، چون فکر میکند، قانون علت و معلول استثناء پذیر نیست ، نه هیچ سببی از مسببش جدا میشود، و نه هیچ مسببی بدون سبب پدید می آید، و نه در قانون علیت امکان تخلف و اختلافی هست ، پس چطور می شود که مثلا عصای موسی بدون علت که توالد و تناسل باشد، اژدها گردد؟ و مرده چندین سال قبل با دم مسیحائی مسیح زنده شود؟!
در غار حرأ نشسته بود. چشمان را به افقهای دور دوخته بود و با خود میاندیشید. صحرا، تن آفتابسوخته خود را، انگار در خنکای بیرنگ غروب، میشست .
محمد نمیدانست چرا به فکر کودکی خویش افتاده است . پدر را هرگز ندیده بود، اما از مادر چیزهایی به یاد داشت که از شش سالگی فراتر نمیرفت . بیشتر حلیمه، دایه خود را به یاد میآورد و نیز جد خود عبدالمطلب را. اما، مهربانترین دایه خویش، صحرا را، پیش از هر کس در خاطر داشت: روزهای تنهایی؛ روزهای چوپانی، با دستهایی که هنوز بوی کودکی میداد؛ روزهایی که اندیشههای طولانی در آفرینش آسمان و صحرای گسترده و کوههای برافراشته و شنهای روان و خارهای مغیلان و اندیشیدن در آفریننده آنها یگانه دستاورد تنهایی او بود. آن روزها گاه دل کوچکش بهانه مادر میگرفت . از مادر، شبحی به یاد میآورد که سخت محتشم بود و بسیار زیبا، در لباسی که وقار او را همان قدر آشکار میکرد که تن او را میپوشید. تا به خاطر میآورد، چهره مادر را در هالهای از غم میدید. بعدها دانست که مادر، شوی خود را زود از دست داده بود، به همان زودی که او خود مادر را.
حضرت علی در غار حرا
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم پیش ازآنکه مبعوث به رسالتشود، همه ساله یک ماه تمام را در غار حرا به عبادت میپرداخت ودر پایان ماه از کوه سرازیر میشد ویکسره به مسجد الحرام میرفت وهفتبار خانه خدا را طواف میکرد وسپس به منزل خود باز میگشت.
پیامبر هر سال در کوه حرا به عبادت میپرداخت وجز من کسی او را نمیدید.
در اینجا این سؤال پیش میآید که با عنایتشدیدی که پیامبر نسبتبه حضرت علی داشت آیا او را همراه خود به آن محل عجیب عبادت ونیایش میبرد یا او را در این مدت ترک میگفت؟
قراین نشان میدهد از هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت علی علیه السلام را به خانه خود برد هرگز روزی او را ترک نگفت.مورخان مینویسند: